فــــریاد
ای فصل سبز شعر گذاری به کوی من
خشکیده بی زلال تو لبهای جوی من
دل سالهاست با تو تنیده ست تار عشبق
این رشتـــــه پایدار بود آرزوی من
باز آر عطر و رنگ و گل و سبزه و هزار
بر بوستان تشنه و بی رنگ و بوی من
ای جبرییل آی? زیبای شوق و شور
رمزی بخوان به گوش دل فتنه جوی من
ای ساقیی عطش نفس بزم سرخوشان
شوری بریز و آتشی اندر صبوحی من
یک بحر در واژه فریاد انتظار
یک کهکشان سرود نهان در گلوی من
دیریست انتظار شهاب تو می کشم
تار است بی شعاع رخت چهار سوی من
شرح غروب و خنده صبح و سکوت شب
زیباست در بیان تو ای قصه گوی من
آیینه دار قامت خورشید اشک من
تصویر سبز قافل? های و هوی من
صد بار سر به قفل امید تو بشکنم
تا آن زمان که در بگشایی به روی من